خرابکاری خطرناک دخملی
عزیز دلم اول از نخوابیدنات بگم که همین خرابکاریتم از اینجا شروع شد پنجشنبه که خونه ی مهین مامان اینا بودیم تو دوباره طبق معمول همیشه شب قصد خوابیدن نداشتی نمیدونم چرا وقتی میریم اونجا انگار که نه انگار شب شده وباید بخوابی البته کار تو از شبم میگذرهو به صبح میرسه هر دفعه هم من میگم دیگه شب اینجا نمیام چون تا صبح واقعا همرو اذیت میکنی ولی بازم میریم چون همه ازمون در خواست می کننو میگن اشکالی نداره بچست شب طبق معمول هر راهی رو رفتم اما جواب ندادو تو چون دوست نداشتی بخوابی شروع کردی به گریه من برات آب آوردم گفتم شاید تشنته اما بازم فایده ای نداشت خاله دینا هم چون با...
نویسنده :
مامان دنیا
10:45