عروسی پرماجرا
عروسکم جمعه بود که باهم رفتیم عروسی امیدواربودم که با حضور خاله دینا تو دختر خوبی باشی و مامانو اذیت نکنی اما این آرزو سرابی بیش نبود و نمیدونم تو چرا باخاله دینا هم غریبی میکردی و برای مامان سنگ تموم گذاشتی . اینقدر مامانو اذیت کردی که دوست داشتم همون موقع برگردم خونه خلاصه که این کارهات جز پادردو دست درد چیزی برای مامان نداشت . عاشقتم ملوسکم . اینم یه عکس با پسرخاله شایان ...