رونیکا جونم هدیه ی زیبای خدا

                    ...

            ...

        ...

عسلم امروز برای اولین بار به اتفاق مامانی و عمه و متین رفتیم پارک گلریز تورو توی  کالسکه گذاشتیم تا هم یه گشتی بزنیم و هم اینکه بتونیم تو رو بخوابونیم از  اونجایی که تو خیلی خوابت سبک و کمه بالاخره یه نیم ساعتی رو خوابیدی ولی موقع برگشت به خونه متاسفانه با صدای یه ماشین بلند شدی در کل  خیلی بهمون خوش گذشت   قربونت برم که مثل فرشته ها لالا کردی   ...

...

وقتی رونیکا تازه بدنیا امده بود خیلی شبها نا اروم بود   همه اش گریه میکرد  نمی دونستم باید چیکارش کنم ...

...

  الان دیگه پنج ماهم شده کم کم دارم بزرگ میشم راستی من تو خانواده  پدرم دومین نوه هستم  و در خانواده مامانم سومین نوه هستم  اول به دنیا امدنم خیلی بیتاب بودم وشبها خواب نداشتم  حالا کم کم خیلی بهتر شدم  وکم کم دارم خانم میشم  

...