رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رونیکا جونم هدیه ی زیبای خدا

سفر به شمالو......

دختر نازم چهارشنبه  بعد ازظهرنوزدهم شهریور رفتیم به سمت نکا خونه ی عمه مامان که چند سالیه به خاطر کار شوهرش اونجا زندگی میکنن خدارو شکر توی راه دختر خیلی خوبی بودی وللللی از زمان رسیدن به محض دیدن پسر عمه هام همش گریه کردیو میگفتی بذارمت  رو پام تازه با اینکه خالهو مهین مانم بودن بازم تاثیری تو رفتارت نداشت وای رونیکا نمیدونم اگه جامون عوض میشدو  تو مامانم بودی چه بلایی سرم میاوردی اینجوری برات بگم  که حسسسسابی برام سنگه تموم گذاشتیو یه کاری کردی که همش خودمو برای سفر رفتن سرزنش کنم ولی کنار دریا  حسابی ذوق کردیو کلی بازی کردی تازه خالرو بردی تو...
25 شهريور 1393

تولد آراد جون93

عروسکم پانزدهم مرداد تولد آراد عزیز بود که به خاطر مراسم چهل مامان فیروزه زندایی یک هفته به تاخیر انداختو 24مرداد یه مهمونیه کاملا خانوادگی گرفت تا آراد بدونه که به فکرش بودن تو هم که عاشق کیکو شمع فوت کردن برای اون روز لحظه شماری میکردی خدارو شکر شب خوبی بودوتو هم حسابی کیف کردی . دسته دایو زنداییم درد نکنه که حسابی زحمت کشیدن برای آراد جونم آرزوی 120ساله شدن میکنمو امیدوارم همیییشه موفق باشه .   همش با کش کلات در گیر بودی تو پدرجونو آرادو محمدرضا پسر داییه آراد بالاخره نقشتو پیاده کردیو تونستی به کیک انگشت بزنی ...
5 شهريور 1393

یکودوسه پوشک بسه

ملوسکم  عروسکم دیگه بعد از چند ماه تمرین بالاخره دلو به دریا زدمو  هجدهم مرداد از پوشک گرفتمت واقعا کار سختو پر استرسی بود ولی خدا رو شکر دیگه هر دو مون راحت شدیم .تو  این مدت با اینکه پوشک بودی مرتبا میبردمت دستشوییو تقریبادیگه پوشکتو خیس نمیکردی فقط بعد از پوشک گرفتنت یک بار رو سرامیکو نجس کردی ولی دیگه خدا رو شکر تکرار نشدببخشید که تو این مدت مامان مجبور بودسختگیریه زیادی به خرج بده عششقم عمرم   بازم از همکاریت ممنون ...
5 شهريور 1393

سرزمین عجایب

دختر نازم بالاخره بعد از چند وقت قول دادن برای ماشین سواری دوشنبه 3شهریور با متینو بارانو امیرسام  رفتیم  سرزمین عجایب خدارو شکر خیییلی  خوشت اومدو کلی ذوق کردی چون کوچیکتر از بقیه بودیو بدون منم سوار نمیشدی منم مجبور بودم باهات سوار شم خلاصه که اینقدرزمان بازی کردنتون زیاد بود که  دیگه  ما خسته شدیم البته تو متینو که نگو انگار خستگی نا پذیرید . اینم باران خانومه  ناز   اینجام که با باران کلی ...
4 شهريور 1393

شیرین خانومم

دختر نازم ببخشید که این روزا خیییلی کم کار شدم دست خودم نیست آخه بعد از رفتن مامان فیروزه حالو هوای دلم ابریو گرفتس امیدوارم از این به بعد خدا عزیزانمونو بهمون ببخشهو برامون حفظشون کنه آمین . حالا از عشق مامان بگم از شیرین شیرینم خانوم خانومم که این روزا خخخخخیلی خواستنی ترو خوردنی شدهو هر روز با یه حرف جدید حسسابی قند تو دل منو باباییش آب میکنه البته چون خیلی دیر اومدم تا از این روزات بگم حرفات زیاد یادم نیست ولی سعی میکنم تا برات جبران کنم عزیزم .دو ماهو نیم پیش وقتی بابا مریض بود برای اینکه زیاد سمتش نری تا خدای نکرده مریض شی (آخه تو ایم روزا خیلی مهربونتر میشی )گفتم بابا مری...
22 مرداد 1393

رفتن مامان فیروزه خوبم برای همیشه

دختر نازم زندگی پر از تلخیو شیرینیهای زیادیه که متاسفانه اینبار روی تلخش نصیبمون شدهو 10تیر مادر بزرگ عزیز منو بابایی برای همممیشه از پیشمون رفت مامان فیروزه خوبم یادو خاطرات بودنت همیشه در قلبمان باقیست. ...
31 تير 1393

خرداد93

ابنم چند تا عکس قشنگ از دختر نازم . عزیزدلمی   قربونه اون نانای کردنت که عاشق این کاری اون نگاهتوقربون اینجا خییلی بامره شلوارمو پات کردی بعدشم گفتی خداسزو رفتی به سمت در جالبه که به زور اصرار به نگه داشتنش داری اینجا به قول تو پنشنه 22خرداد(پنجشنبه ) عدوسیه گادا(هدی ) دخترعمه مامانه که انصافا برای اولین بار دختر خوبی بودی ممنون عزیزم   تازه یخت بازشده بودو ایستاده نظازه گربودی ای کاش مثل فوتبال دونیمه داشتو نیمه دومش دخملم میترکوند اینجا...
29 خرداد 1393

دختر شیرینم

قشنگ مامان روز به روز بزرگترو خانومتر میشی البته یه سری  نا ملایمات اخلاقی هم  داری که امیدوارم به زودی اصلاح شه مثلا روز به روزوابستگیت بهم بیشتر میشه حتی لحظه ای بدون من با باباهم نمی مونی جالبه وقتی میریم بیرون  کالسکتم  من بایدهل بدم یعنی اگر ببینی بابا هل میده اینقدر غر میزنی که مجبور میشم خودم هل بدم  وقتیم میریم جایی همش میگی بریم خونه ولی وقتی میری پارک از خونه رفتن خبری نیستو به زور باید برگردیم .چند وقتیه میخوام عادت رو پا خوابیدنتو ترک کنیو  خودت بخوابی برای همین  شبا شروع میکنم به ماساژدادنت تا پارو فراموش کنی اما ظاهرا بی فایدس وقتی ح...
13 خرداد 1393

حالو هوای روزای آخر اردیبهشت

عزیز ترینم  خانومترینم این روزا خیلی  حرف زدنت تغییر کردهو بامزه شده آدم دوست داره حسابی بچلونتتو یه بوس آبدارت کنه مثلا تقریبا یک ماه پیش بی مقدمه گفتی رونیکا بده دنیا بده (ممنون از لطفت عزیزم ) بهت گفتم رونیکا خوبه خانومه حالا از اون به بعد هر وقت میگی کسی بده البته این سعادت بیشتر خدارو شکر نصیبه خودتومنه بعدش میگی  خوبه خانونه آخ قربونه اون  زبونه شیرینت عزیز دلم که حسابی قند تو دلم آب میکنه وقتیم میگم فامیلیت چیه خییلی بامزه میگی اسین نا  (حسن نیا). عاشق پارک رفتنیو تقریبا هر روز میبرمت اگر یه روزنریم تا آخر شب میگی  بییم پاک تاب تاب ا...
30 ارديبهشت 1393