رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

رونیکا جونم هدیه ی زیبای خدا

سفر به شمالو......

1393/6/25 11:10
نویسنده : مامان دنیا
613 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم چهارشنبه  بعد ازظهرنوزدهم شهریور

رفتیم به سمت نکا خونه ی عمه مامان که چند سالیه

به خاطر کار شوهرش اونجا زندگی میکنن خدارو شکر

توی راه دختر خیلی خوبی بودی وللللی از زمان رسیدن به

محض دیدن پسر عمه هام همش گریه کردیو میگفتی

بذارمت رو پام تازه با اینکه خالهو مهین مانم بودن بازم تاثیری

تو رفتارت نداشت وای رونیکا نمیدونم اگه جامون عوض میشدو

 تو مامانم بودی چه بلایی سرم میاوردی اینجوری برات بگم

 که حسسسسابی برام سنگه تموم گذاشتیو یه کاری کردی که

همش خودمو برای سفر رفتن سرزنش کنم ولی کنار دریا

 حسابی ذوق کردیو کلی بازی کردی تازه خالرو بردی تو ماشینو

کلی براش نانای کردی البته اخلاقه خوبت فقط کنار دریا بود بعدش

از دماغم در آوردی واقعا اگه میشد دقیقه ای بعد از رسیدن

دوست داشتم برگردم. چی کار کنم دیگه آخه تو عشششقمی

 عمرمی دلم نمیاد ناراحتت کنم ولی به جاش تو جبران میکنی

 من بیشتر نگران خودت بودم چون واقعا از خوابو خوراک افتاده بودی

 بنده خدا عمه اعظم اینام این دو روزاز بس صدای گریتو شنیدن

 خسته شدن ولی بیچاره ها به روشون نیاوردن خدارو شکر دیگه

 تو راه برگشتم خوب بودی اینم از عکسات که میتونست

خیلی قشنگتر باشه.

اینجا قبل از رفتنه که حسابی شنگولیخندونک

اینجا برای عوض شدن حالو هوات خاله

بردت تو حیاط تا آب بازی کنی

 

اینجا عینک عمو امیرو زدی گفتی آفتابه

 

خواسسسسستنیه مامان دوسسسسست دارم بوسبوسمحبت

پسندها (1)

نظرات (0)