رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

رونیکا جونم هدیه ی زیبای خدا

خداحافظ شیرمادر

عزیزم  عمرم  زندگیم همیشه قبل ار اینکه خدا یه فرشته کوچولوی نازی مثل تو بهم بده قشنگترین لحظه زندگیه یه مادرو لحظه ی  به آغوش گرفتنو شیردادن  به  فرزندش  میدونستم چون حلقه ی عشقی در این                                          لحظه بین مادرو فرزندش   ایجاد میشه که با هیچ چیز تو دنیا از هم گسستنی نیست  بعد از به دنیا اومدنتم با  لطف ...
1 بهمن 1392

گودبای پارتی فرخ

 دختر قشنگم پنجشنبه مهمونی خداحافظی فرخ بود متاسفانه چند روز دیگه باید برگرده این مدت خیییلی خوش گذشت ولی حیف که کوتاه بود اما چه میشه کرد امیدوارم هممیشه هر کجا که باشه در کنار خانوادش خوبو سلامت باشهو هر  چی زودتر دوباره بتونیم همدیگرو ببینبم اون شب به هممون خیییلی خوش گذشت مخصوصا به تو چون اونجا موسیقیه زنده داشتو تو هم که عاشق آهنگو نانای کردن حسابی برای خودت کیف کردی .   ببخشید که اینجا منو بابایی تنهاییم آخه تو پیش دایی حسابی سرت گرم بود         دو تا مامانی مهربون ...
29 دی 1392

سوغاتیای قشنگ

دختر نازم عمو ناصر دوست بابایی زحمت کشیدنو سوغاتیای قشنگی برات آوردن تو هم که کلا عاشق لباسیو با پوشیدنشون کلی ذوق کردی وقتیم لباسیو که دوست داری می پوشی به زور باید از تنت در بیارم عزیزم. نمیدونم کی میخوای این ژستتو فراموش کنی   اینم از سوغاتیای خییییلی قشنگت ممنون از این لباسای قشنگ ...
25 دی 1392

ممنون از همکاریت دختر نازم

نازنینم بعد از چند روز بی خیالی نسبت  به بردن  دستشوییت چهارشنبه صبح ١٨ دی چون تا صبح دستشویی نکرده بودی (البته معملا اینجوریه ) تصمیم گرفتم شانسمو یه بار دیگه امتحان کنم   اینبار خوش شانس بودمو دختر نازم با هام همکاری کرد منم خیییلی خوشحال شدم چون فهمیدم دختر کوچولوم دیگه برای خودش خانومی شده اون روز همکاریه خوبی با مامان داشتیو تا ٦یعد از ظهر اصلا پوشکتو خیس نکردی ولی بعد از اون چون مهین مامان اینا اومدن خونمون منم دیگه آزاد گذاشتمت تا امروز صبح که دوباره کارمو شروع کردم امروزم دختر خوبی بودی امیدوارم این پروژه خییلی خییییلی سنگین زودتر به ثمر برسه. از کارای ب...
21 دی 1392

تولدبابایی

همسر عزیزم با تقدیم هزاران شاخه گل سرخ و آرزوی عمری بلند  و در کنار هم بودن تولدت مبارک .     وقتی عکس مینداختم با کلی ذوق دو سه میگفتی   ...
18 دی 1392

رونیکای بامزه وشیرین زبون

 هستی مامان روز به روز خواستنی ترو دوست داشتنی تر میشی زیونتم که نگو  دیگه خیلی چیزا رو میتونی بگییو منظورتم تقریبا میرسونی اینفدر اداهای بامزه در میاری که بابا طاقت نمیارهو گازت می گیره الیته جوری که دردت نیاد تو هم خیلی با مزه میگی دجا د نکن ابابا البته این ای بابا تکه کالامتهو روزی صد بار تکرار میکنی وقتی هم میخوای با لگو هات بازی کنی  دستتو میزنی زمینو به من یا بابا میگی بچین بازی جالبه خوردن نارنگیرو دوست نداری ولی دوست داری تو دستت بگیری وقتی میبینی  میگی نای نایی آخ که قربونه شیرین زبو نیات . چند روزی بود برای اینکه زودتر از پوشک راحت شی چند بار بردمت...
18 دی 1392