خداحافظ شیرمادر
عزیزم عمرم زندگیم
همیشه قبل ار اینکه خدا یه فرشته کوچولوی نازی مثل تو بهم بده
قشنگترین لحظه زندگیه یه مادرو لحظه ی به آغوش گرفتنو شیردادن
به فرزندش میدونستم چون حلقه ی عشقی در این
لحظه بین مادرو فرزندش ایجاد میشه که با هیچ چیز تو
دنیا از هم گسستنی نیست بعد از به دنیا اومدنتم با لطف خدا
تونستم با در آغوش گرفتنت این حس زیبا رو تجربه کنم
حالا بعد از بیست ماهونیم تبادل این عشق با یکی از با ارزش ترین
موجود زندگیم مجبورم به خاطر رسیدنش به تکامل بیشتر
به دست خودم این حلقرو گسترده تر کنم تا حلقه ی
عشق بزرگتر ی ایجاد بشه .
دختر نازم از شیر گرفتنت دلیلی بر بی محبتی یا کم محبتییه مامان
نسبت به تو نیست بلکه مرحله ای از زندگیه که باید دیر یا زود اجرا
بشه بدون که عشق مادر نسبت به فرزند موهبتیه از جانب خدا که
تا آخر عمر جاودانس حالا از حالو هوای این روزات بگم :
یکشنبه ٢٩دی روز تولد حضرت محمد(ص) بعد از خوردن آخرین
شیرت تو ساعت هشتو سی دقیقه شب با پیشنهاد مامانی البته
خودم تو فکرش بودم ولی همش امروزو فردا می کردم یکی از راههای
گرفتن از شیرو اجرا کردم از اونجایی که تو خییییییلی به شیرم وابسته بودیو
در طی روز به فواصل کوتاهو بی دلیل شیر میخوردی فکر نمیکردم زود نتیجه بده
ولی به خواسته خدا انگار معجزه شدو وقتی میگفتم شیر میخوای میگفتی نه نه
آخ که قربونه دختر صبورم برم که اصصصصلا فکر نمیکردم اینجوری با این قضیه
کنار بیاد اون شب خییییلی کلافه بودی آخه فقط با خوردن شیر خوابت می برد
من با دیدن این کلافگیت اشکم بی اختیار سرازیر شد نمیدونم حس خوبی از این کارم
داشتم یا نه ولی اینو میدونم که فقظ منتظر یه اشاره بودم تا دوباره بهت شیر بدم
تا امروزم برای شیر دادن مجدد دو دل بودم اما دیگه امروز به این فکر کردم که هر چی
دیرتر این اتفاق بیفته تو بیشتر اذیت میشی پس به نفع هر دوتا مونه که با این قضیه
کنار بییایم آخه وقتی منم مثل تو کوچیک بودم به خاطر دلسوزیه مهین مامان دوباره
شیر خوردمو بعدش برای گرفتن مجدد خییلی اذیت شدم اولشم وقتی به مهین مامان
گفتم گفتن گناه دارهو بهش بده ولی وقتی یاد خودم افتادن بهم روحییه دادنو برای
ادامه دادن این راه تشویقم کردن خلاصه که امروز حس بهتری دارمو تو هم خدارو شکر
خوبی عشششششششقم.