خرید پر دردسر
وروجکم دیروز با عمه ساجده رفتیم بازار تا خرید کنیم
مجبور بودیم تو رو هم با خودمون ببریم که ای کاش این کارو
نکرده بودیم آخه سری قبل خیلی باهامون همکاری کرده بودی
برای همینم گول خردیم چون بلایی سر مامان آوردی که واقعا از هر
چی خریدو بازار رفتن پشیمونم کردی اولش خوب بودیو با
عمه ساجده کمکی بغلت میکردیم ولی یواش یواش شروع کردی به بهانه
گرفتنو همش شیر می خواستی یه ذره میخوردیو دیگه نمیخوردی .عاشق راه
رفتنی درد سرمونم از اینجا شروع شد که وقتی گذاشتمت زمین تا راه بری
دیگه ول کن نبودیو می خواستی هر جا که دوست داری بری
وقتی رفتیم قسمت اسباب بازیا که دیگه اوج شیرین کاریات بودو فقط
میخواستی بری سراغشونو باهاشون حرف بزنی اول فکر کردیم
یه چیز کوچیک برات بخریم سرت گرم میشه اما خیال باطل بودو
تو همشونو میخواستیوقتی هم که بغلت میکردم اینقدر
گریه میکردیکه انگار دزدیده بودیمت از پله برقی هم
خوشت اومده بودو دوست داشتی خودت سوارشی خلاصه که
سنگه تموم گذاشتی حداقل فایده ی این کارات این بود
که عمه ساجده قدر متینو بیشتر بدونهو منم پشت دستمو داغ کنم
که دیگه حالا حالا ها باتو خرید نرم چون واقعا این خرید چیزی جز
خستگی برام نداشت وروجک لجبازم .
تا گذاشتمت زمین شروع کردی به رفتن
دم هر مغازه می ایستادیو با همه اسباب بازیا حرف میزدی
انقدر بامزه باهاشون حرف میزدی
زمانیکه بغلت میکردم میزدی زیر گریه
و در نهایت اینطوری منم
اینم از خریدمون با ی وروجک دوست داشتنی