بازم خرابکاری
عزیز دلم روز به روز خرابکار تر میشی اولش فکر میکردم
که از اون بچه هایی که به چیزی کاری نداری اما مثل اینکه
کاملا در اشتباه بودم چون تو یه چشم بهم زدن کار خودتو میکنی
تازگیها علاقه ی زیادی به باز کردن کشو پیدا کردی یه هفته پیش
وقتی تو اتاقت بودی همش میو مدی بیرونو می گفتی مامان دادی
دوباره میرفتی تو اتاقت این کارو چندبار تکرارکردی بعد بهت مشکوک
شدم اومدم تو اتاقو دیدم بله دخمل مامان هر چی تو کشوش بوده
رو ریخته بیرون دالی کردنشم برای این بوده که من تو اتاق نرم.
چند شب پیش سرت به کشوی میز تلویزیون گرم بودو منم داشتم آشپزی
میکردم یکدفعه دیدم یه باتری اتمی گذاشتی تو دهنت آخه یه عادت
بدت که خیلی باهاش مشکل دارم اینه که همه چیزو می کنی تو دهنت
سریع اومدمو باتریو از دهنت در آوردم حالا همش استرس داشتم
که نکنه یه باطری دیگه تو کشو بودو خوردیش شب که بابایی اومد اولین
سوالم این بود که چندتا باتری تو کشو بوده اونم گفت نمیدونم ولی رونیکا که
نمیتونه قورتش بده اینجوری یه کم خیالم راحت شد
دیگه هیچ جا از دستت در امان نیست
پیدا شدن گل سر مامان تو یخچال
خوردن توپ اسفنجیت فقط نمویدونم چرا میلی به خوردن غذا نداری
حتما موفق میشی بیشتر تلاش کن
اینم یکی دیگه از کارای خطرناکت
قربونه وروجک خرابکارم بشم