آفرین به دختر باهوشم
به سلامتی عزیزم ١٩ماهه شدی ولی چون اینترنتمون
قطع بود نتونستم برات پست جدا بذارم حالا از حافظت بگم
که ماشااله برای خودت شیطون بلایی شدی :
هفته گذشته با عمه ساجدهو مامان فلور رفتیم خونه ی مامان فیروزه
تا یه سری بزنیم از وقتی که وارد شدیم همش تختو نشون میدادیو
میگفتی نینی اولش نفهمیدم ولی بعد متوجه شدم منظورت مارتیا
نی نی خاله ندابود چون دفعه ی قبل برای به دنیا اومدش رفته بودیمو
اونم رو تخت خوابیده بود .
چندروز پیش وقتی مداد چشم خریدم تا دیدی دستتو آوردی گفتی
مامان دس بازم اولش متوجه نشدم چند بار تکرار کردی
ولی منظورتو نمی فهمیدم تا اینکه بابایی گفت چون دفعه ی قبل
فروشنده برایامتحان مدادو رو دستت کشیده اینم منظورش اینه که
بکشی رو دستش قربونه اون دقتت برم .
وقتی رفته بودیم خونه ی پدرجون اینا پدرجون کمی از ما زودتر خوابید
وقتی تو خواب عمیق بودن شروع کردن به خرو پف توهم که برات جالب بود
رفتی بالا سرشونو شروع کردی اداشونو درآوردن حالا از اونشب به بعد وقتی
میگم پدرجون چیکار میکرد شروع میکنی صدای خرو پف در آوردن خیییلی
بامزه شدی خوردنی .
چند روز پیش وقتی منو عمه ساجده بیرون بودیم مامان فلور به روش خودشون
که برات خوشایند بود برده بودن تو دستشویی شسته بودنت فرداش
به محض دیدن مامانی الکی شوع کردی به پ پ گفتنو به دستشویی
اشاره میکردی که ببرن بشورنت حالاهم در طی روز الکی هی میگی
تا ببرمتو بتونی آب بازی کنی خدانکنه که به چیزی گیر بدی
دییگه اصلا ول کنش نیستی دوست داشتنی .
تقریبا هر کلمه ای برات تکرار بشه میتونی بگی چون تعدادشون زیادشده
نمیتونم همشو بنویسم ولی خیلی خوب پیشرفت کردی سه تا اسمو
بامزه صدا میکنی :سعید -هادی -مهین به امید روزی که بتونی جمله بگی
قربونت برم .
اینم ژست جدیدت وقتی میگم میخوام ازت عکس بندازم
قربونه اون لبای قشنگت