راه افتادن قندو عسلم
عمر مامانی بالاخره تلاشهای بی وقفه مامانیو
خاله دینا نتیجه دادو تونستیم ترستو تو راه رفتن بریزیم
پنجشنبه که خونه ی پدرجون اینا بودیم شروع کردیم با خاله
به تشویق کردنت بلکه به ذوق بیایو راه بری تو هم ذوق
می کردیو خودت برای خودت دست می زدی اول در حد دو
سه قدمی میو مدی بعد خودتو پرت می کردی ولی از جمعه
که هفتم تیر بود دیگه بیشتر قدم بر میداشتی و از راه رفتنت
لذت می بردی ما هم همچنان تشویقت می کردیم
حالا هم که چند روزه میگذره دوست داری خودت بلند شی
ولی هنوز چند وقتی کار داری تا خوب راه بری ولی مامانی
به همینشم قانس و کلی ذوق می کنه قربونه قدو بالات
برم که تازه معلوم شده چقدر بزرگ شدی هستی من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی